سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:4 عصر
سـپـس مـى افـزایـد: آن زن علاوه بر این که با تو مجادله داشت ;? ((به خداوندشکایت مى کرد)) و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود (وتشتکى الى اللّه ).
((ایـن در حـالـى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن ) را (در حل مشکلش ) مى شنید)) (واللّه یسمع تحاورکما).
((و خداوند شنوا و بیناست )) (ان اللّه سمیع بصیر).
آرى ! خـداوند, آگاه از همه ((مسموعات )) و ((مبصرات )) است , بى آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد, او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز رامى بیند و هر سخنى را مى شنود.
(آیـه )ـ سـپـس بـه سـراغ بیان حکم ظهار مى رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جـمـلـه هـاى کوتاه و قاطع درهم مى کوبد, مى فرماید: ((کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظـهـار مـى کـنند (و مى گویند: انت على کظهر امى ;? تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنان هـرگـز مـادرانـشان نیستند, مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده اند))! (الذین یظاهرون منکم من نسائهم مـاهن امهاتهم ان امهاتهم الا اللا ئى ولدنهم ).
مـادر و فـرزنـد بـودن چـیزى نیست که با سخن درست شود, یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود.
و بـه دنبال آن مى افزاید: ((آنها سخنى زشت و باطل مى گویند)) (وانهم لیقولون منکرا من القول وزورا).
مـطـابق این آیه ((ظهار)) عملى است حرام و منکر, ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شـامـل نـمـى شود, و از لحظه نزول حاکمیت دارد, در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (وان اللّه لعفو غفور) هم مى بخشد و هم مى پوشاند.
بـنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نبایدنگران باشد, خداوند او را مى بخشد.
اما به هر حال مساله کفاره به قوت خود باقى است .
(آیه )ـ ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کـفـاره نـسـبتا سنگینى براى آن قرارداده تا از تکرار آن جلوگیرى کند, مى فرماید: ((کسانى که هـمـسران خود را ظهار مى کنند, سپس از گفته خود بازمى گردند, باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد کنند)) (والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا).
سپس مى افزاید: ((این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید)) (ذلکم توعظون به ).
گـمـان نـکـنید که چنین کفاره اى در مقابل ((ظهار)) کفاره سنگین و نامتعادلى است , زیرا این سـبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست , تا بتوانید خود را دربرابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولا تمام کفارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد, و اى بسا کفاره هائى که جنبه مالى دارد تاثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است .
و از آنـجـا که ممکن است بعضى با بهانه هائى شانه از زیربار کفاره خالى کنندوبدون این که کفاره دهند با همسر خود بعد از ((ظهار)) آمیزش جنسى داشته باشند,در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند بـه آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر) هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفاره و هم از نیات شما!.
(آیـه )ـ و نـیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیرنیست , همان گونه که در شـان نـزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده اى براى ایـن کـار پـیـدا نشود ـهمان گونه که در عصر ماچنین است ـ لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایـجـاب مـى کند که در مرحله بعدجانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه موردبحث مى فرماید:.
((و کـسـى کـه توانائى (آزادکردن برده اى ) نداشته باشد دوماه پیاپى قبل ازآمیزش روزه بگیرد)) (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا).
ایـن کـفـاره نـیـز اثـر عـمیق بازدارنده اى دارد, به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى تواند جلو تکرار این گونه اعمال رادرآینده بگیرد.
البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى درپى انجام شود, و بسیارى ازفقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده اند, ولى در روایات ائمه اهل بیت (ع ) آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى درپى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است .
و از آنـجـا کـه بـسـیـارى از مـردم نیز قادر به انجام کفاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند, جـانـشـین دیگرى براى آن ذکر کرده , مى فرماید: ((و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند)) (فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا).
ظاهر ((اطعام )) این است که به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود,اما در روایات اسلامى در یک ((مد)) طعام (حدود 750 گرم ) تعیین شده است .
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفارات اشاره کرده , مى افزاید:((این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (ذلک لتؤمنوا باللّه ورسوله ).
آرى ! جـبـران گـنـاهـان بـه وسیله کفارات پایه هاى ایمان را محکم مى کند, وانسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى سازد!.
و در پـایان آیه براى این که همه مسلمانان این مساله را یک امر جدى تلقى کنند مى گوید: ((اینها مـرزهـاى الـهـى اسـت , و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند))(وتلک حدوداللّه وللکافرین عذاب الیم ).
قوانین الهى را از این رو ((حدود الهى )) مى گویند که عبور از آن مجاز نیست .
#چـنانکه دیدیم اسلام ((ظهار)) را به شدت محکوم کرده , بنابراین هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند, همسرش مى تواند با مراجعه به حاکم شرع او راموظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جـدا شود و یا به زندگى زناشوئى بازگردد, اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفاره بدهد.
(آیه )ـ.

آنها که با خدا دشمنى مى کنند.

از آنـجـا کـه آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى کرد که حدود الهى رارعایت کنند, و از آن تـجـاوز نـنـمایند, در اینجا از کسانى سخن مى گوید که نه تنها ازاین حدود تجاوز کرده , بلکه به مـبـارزه بـا خـدا و پـیـامبر او(ص ) برخاسته اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند خوار وذلیل شدند آن گونه که پـیـشـیـنـیـان آنها خوار و ذلیل شدند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم ).
سپس مى افزاید: ((ما آیات روشنى نازل کردیم )) (وقد انزلنا آیات بینات ).
بـنـابراین , به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است , و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند.
نـه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلکه ;? ((براى کافران عذاب خوارکننده اى (در قیامت ) است )) (وللکافرین عذاب مهین ).
بـه هـرحـال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر(ص ) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پـیوست , و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت وشکست روبرو شدند, و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت .
(آیـه )ـ این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى گوید:((در آن روز که خداوند هـمـه آنـهـا را بـرمـى انگیزد و از اعمالى که انجام دادند باخبرمى سازد)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبئهم بما عملوا).
((اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند))((احصیه اللّه ونسوه ).
و ایـن خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى شوند.
و در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است )) (واللّه على کل شى شهید).
آرى ;? حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى کند که نه فقط اعمال , بـلـکـه نـیـات و عقاید ما را شمارش کند و در آن روز بزرگ که ((یوم البروز)) است همه را بازگو فرماید.
(آیـه )ـ سـپس براى تاکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مساله ((نـجـوى )) (گـفـتگوهاى درگوشى ) مى کشد, مى فرماید: ((آیانمى دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى داند)) (الم تر ان اللّه یعلم مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
سـپس مى افزاید: ((هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندچهارمین آنهاست , و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندششمین آنهاست )) (مـا یکون من نجوى ثلثة الا هو رابعهم ولا خمسة الا هوسادسهم ).
((و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن , مگر این که او همراه آنهاست هرجا که باشند))(ولا ادنى من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این مـا کانوا).
((سـپـس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا که خداوند به هرچیزى داناست )) (ثم ینبئهم بمـا عملوا یوم القیمة ان اللّه بکل شى علیم ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از هـمـه چیز آگاه است , وگرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگزتوصیف به اعداد مى شود, بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.
آیـه ـ شـان نـزول : در مورد این آیه دو شان نزول نقل شده که هرکدام مربوطبه یک قسمت از آیه است .
نـخست این که : جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى کردند و گاه با چـشـمهاى خود اشاره هاى ناراحت کننده اى به مؤمنان داشتند, و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى شد, هنگامى که این کار را تکرارکردند مؤمنان شکایت به رسول خدا(ص ) نمودند, پیامبر(ص ) دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند, اما آنها گوش ندادند, باز هم تکرار کردند,آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
هـمـچـنـین نقل شده که : گروهى از یهود خدمت پیامبر(ص ) آمدند و به جاى ((السلا م علیک )) گفتند: ((السام علیک یا اباالقاسم )) (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد, است ).
پیامبر(ص ) در جواب آنها فرمود: ((وعلیکم ;? همین بر شما باد)).
عـایـشه مى گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم : ((علیکم السام ولعنکم اللّه وغضب علیکم ;? مرگ بر شما, خدا لعنت کند شما را, و غضب کند))!.
پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم : مگر نمى شنوى مى گویند: ((مرگ بر تو))!.
فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب ((علیکم )) گفتم !.
اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى آیندتحیتى مى گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است .
تفسیر:.

((نجوا)) از شیطان است !.

در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست .
نخست مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [ سخنان درگوشى ] نهى شدند سپس به کارى کـه از آن نهى شده بودند باز مى گردند, و براى انجام گناه وتعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند)) (الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه ویتناجون بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول ).
از ایـن تـعـبـیر به خوبى استفاده مى شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى کند.
در ادامـه ایـن سـخـن بـه یـکـى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده ,مى فرماید: ((و هـنگامى که نزد تو مى آیند تو را تحیتى (و خوشامدى ) مى گویند که خدا به تو نگفته است )) (واذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به اللّه ).
مـنـظـور از ((تـحـیـت الـهى )) در این آیه همان جمله ((السلا م علیک )), یا ((سلا م اللّه علیک )) مـى بـاشـد کـه شـبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنهاکرارا آمده است : از جـمـلـه در آیـه 181 سـوره صـافـات مـى خوانیم : ((وسلا م على المرسلین ;? سلام بر تمام رسولان پروردگار)).
سـپـس مـى افـزایـد: آنـها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى شوند, بلکه آن چنان از باده غرور سـرمـست هستند که ;? ((در دل مى گویند: (اگر اعمال ما بد است پس ) چرا خداوند ما را به خاطر گفته هایمان عذاب نمى کند))؟! (ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا اللّه بما نقول ).
بـه ایـن تـرتـیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر(ص ) ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى گوید: ((جهنم براى آنان کافى است (و نیازى بـه مـجـازات دیـگر نیست , همان جهنمى که به زودى ) وارد آن مى شوند و چه بدفرجامى است )) (حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى کند.
(آیه )ـ و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوامى پرداختند در این آیه روى سـخـن را بـه آنـهـا کـرده , و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که نجوا مى کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسـول (خـدا) نـجـوا نـکنید, (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کـنید)) (یا ایها الذین آمنوا اذاتتنـاجیتم فلا تناجوا بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول وتناجوا بالبر والتقوى ).
((و از خدائى که همگى نزد او جمع مى شوید بپرهیزید)) (واتقوااللّه الذى الیه تحشرون ).
از ایـن تـعـبـیـر بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد,سؤظنى برنیانگیزد, تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیهاباشد مجاز است .
(آیه )ـ لذا در این آیه مى افزاید: ((نجوا تنها از سوى شیطان است )) (انماالنجوى من الشیطان ).
((مى خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد)) (لیحزن الذین آمنوا).
((ولـى (بـایـد بـدانـند که شیطان ) نمى تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جزبه فرمان خدا)) (ولیس بضارهم شیئا الا باذن اللّه ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تاثیرش به فرمان خداست .
((پـس مـؤمـنـان بـاید تنها بر خدا توکل کنند)) و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیراو دل ننهند (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون ).
بـدین ترتیب ((نجوا)) گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت وآزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است .
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى گیرد, و این در صورتى است که مساله سرى لازمى درمیان بـاشـد کـه افـشـاى آن خـطرناک , و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است .
و گـاه مـتـصف به استحباب مى شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود, و همچنین حکم کراهت و اباحه .
ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده اى نیست , و برخلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى اعتنائى یا بى اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى شود.
آیـه ـ شـان نـزول : نـقـل کـرده اند که : پیامبر(ص ) در یکى از روزهاى جمعه در((صفه )) (سکوى بـزرگـى کـه در کـنـار مسجد پیامبر(ص ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بـودند, و جا تنگ بود, پیامبر(ص ) عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فـراوان مـى کـرد, در ایـن هـنـگام گروهى از بدریون وارد شدند, در حالى که دیگران قبل از آنها اطـراف پـیـامـبـر(ص ) را پـر کـرده بـودنـد,هنگامى که مقابل پیامبر(ص ) رسیدند سلام کردند, پـیـامبر(ص ) پاسخ فرمود;? سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند, آنها روى پاى خود ایستاده بودند, ومنتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد!.
ایـن امـر بر پیامبر(ص ) سخت آمد, رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فـلان و فـلانـى بـرخـیـزید, چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود).
ولـى ایـن مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد, منافقان گفتند:پیامبر(ص ) رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:.

احترام به پیش کسوتان در مجالس .

در تـعـقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس , ومحدود ساختن آن به موارد معین آمده , در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس رابازگو کرده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده ایـد! هـنـگامى که به شما گفته شود:مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید)) (یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا).
که اگر چنین کنید: ((خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى بخشد)) و دراین جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى دهد (یفسح اللّه لکم ).
و از آنـجـا کـه گـاهـى مجلس آن چنان مملوست که بدون برخاستن بعضى جابراى دیگران پیدا نـمـى شود, و یا اگر جائى پیدا مى شود مناسب حال آنها نیست درادامه آیه مى افزاید: ((و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید)) (واذا قیل انشزوافانشزوا).
نـه تعلل جوئید و نه به هنگامى که برمى خیزید ناراحت شوید, چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط, یا کهولت سن , و یااحترام خاصى که دارند, و یا جهات دیگر.
سـپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى افزاید: اگر چنین کنید((خداوند کسانى را کـه ایمان آورده اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى بخشد)) (یرفع اللّه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات ).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل برایمان و علم و آگاهى است , ونیز اشاره به این که اگر پـیـغـمـبر اکرم (ص ) به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است .
و از آنـجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى دهند,و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى , یا براى ریا و تظاهر, در پایان آیه مى افزاید:((و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد, دو چیز است :ایمان و علم .
آیـه ـ شـان نزول : نقل کرده اند: جمعى از اغنیا خدمت پیامبر(ص ) مى آمدندو با او نجوا مى کردند (ایـن کـار عـلاوه بـر این که وقت گرانبهاى پیغمبر(ص ) را مى گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیا بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن بـا پـیامبر(ص ) صدقه اى به مستمندان بپردازند, اغنیا وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند آیـه بـعـد نازل شد (و آنهارا ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد ـ ولى نجوادر مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:.

یک آزمون جالب !.

در بـخـشـى از آیـات گـذشـتـه سـخـن از مساله نجوا بود, باز همین بحث را ادامه داده , نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که مى خواهید بارسول خدا نجوا کنید پیش از نـجـوایـتـان صدقه اى در راه خدا بدهید)) (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ).
سپس مى افزاید: ((این براى شما بهتر و پاکیزه تر است )) (ذلک خیر لکم واطهر).
این صدقه هم براى متمکنان ((خیر)) بود, زیرا موجب ثوابى مى شد, و هم براى نیازمندان , چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى گشت .
و اما ((اطهر)) بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى شست , وقلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى .
ولـى از آنـجـا کـه اگـر وجـوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى داشت فقرا ازطرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر(ص ) به صورت نجوا محروم مى شدند, در ذیل آیه حکم صدقه را از این گـروه برداشته , مى فرماید: ((و اگرتوانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فان لم تجدوا فان اللّه غفوررحیم ).
و بـه این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود, و آنها که نداشتند بدون آن مى توانستند با پیامبر(ص ) نجوا کنند.
(آیـه )ـ جالب این که دستور فوق تاثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد وهمگى جز یک نفر از دادن صـدقـه و نـجـوا خـوددارى کردند, و او امیرمؤمنان على (ع )بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستوربفهمند و درس گیرند گرفتند.
لـذا آیـه مـوردبـحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: ((آیا ترسیدیدفقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید))؟! (اشفقتم ان تقدموابین یدى نجویکم صدقات ).
معلوم مى شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر(ع ) بیشتر است ,و نیز معلوم مى شود در ایـن نـجـواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى شد, وگرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نـجـوا صـدقه اى مى دادند و نجوا مى کردند,بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى توانستند با مبلغ ‌کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى افزاید: ((اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت , نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید, و خداو پیامبرش را اطاعت نمایید, و (بدانید) خـداونـد از آنـچه انجام مى دهید باخبراست ))(فاذا لم تفعلوا وتاب اللّه علیکم فاقیموا الصلوة وآتوا الزکوة واطیعوا اللّه ورسوله واللّه خبیر بما تعملون ).
(آیه )ـ.

حزب شیطان !.

در ایـنـجـا بـخـشى از توطئه هاى منافقان را برملا مى سازد, و آنها را بانشانه هایشان به مسلمانان مـعـرفـى مـى کـنـد, و ذکـر ایـن مـعـنى بعد از آیات نجوا شاید به این مناسبت است که در میان نـجواکنندگان با پیامبر(ص ) افراد منافقى نیز وجودداشتند که از این کار به عنوان پوششى براى تـوطـئه هـاى خود و اظهار نزدیکى به پیامبراکرم (ص ) استفاده مى کردند همین امر سبب شد که قرآن به صورت یک امر کلى با آن برخورد کند.
نـخـسـت مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که موردغضب خدا بودند ریختند))؟! (الم تر الى الذین تولوا قوما غضب اللّه علیهم ).
سپس مى افزاید: ((آنها نه از شما هستند و نه از آنان )) یهود (مـاهم منکم ولا منهم ).
نـه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند, و نه دوست صمیمى آنها, بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى کنند, و هر لمحه به شکلى در مى آیند.
بـاز در ادامه همین سخن مى افزاید: ((سوگند دروغ یاد مى کنند (که از شماهستند) در حالى که خودشان مى دانند)) دروغ مى گویند (ویحلفون على الکذب وهم یعلمون ).
ایـن راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفورخود به سوگندهاى دروغ پناه مى برند, در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست .
(آیـه )ـ بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده , مى فرماید:((خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است )) (اعداللّه لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است ;? ((چرا که آنها اعمال بدى انجام مى دادند)) (انهم سا مـا کانوا یعملون ).
(آیـه )ـ سـپـس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه هاى این منافقان مى گوید: ((آنها سوگندهاى خـود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند))(اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل اللّه ).
قسم یاد مى کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیرپوشش این قسم به انواع فـسـاد و خرابکارى و توطئه مشغولند, و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى گیرند.
و در پایان آیه مى افزاید: ((از این رو براى آنان عذاب خوارکننده اى است ))(فلهم عذاب مهین ).
آنـها مى خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوارکننده و شدیدى مبتلا مى سازد.
(آیه )ـ و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى ) خود بـراى حل مشکلات تکیه مى کنند قرآن در این آیه مى گوید, ((هرگز اموال و اولادشان , آنها را از عذاب الهى حفظ نمى کند)) (لن .
تغنى عنهم اموالهم ولا اولا دهم من اللّه شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى بر گردن آنها مى شود و مایه عذاب دردناکشان .
و بـاز در پـایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى کند: ((آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى مانند)) (اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون ).
(آیـه )ـ و عـجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى دارند چنانکه در این آیه مى فرماید: به خاطر بیاورید ((روزى را که خداوند همه آنها را برمى انگیزد (و اعمالشان را بر آنـهـا عـرضـه مـى دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ ) یـاد مـى کـنـنـدهـمان گونه که (امروز) براى شما یاد مى کنند)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فیحلفون له کمایحلفون لکم ).
قـیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست , و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى شود,و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى کنند.
سپس مى افزاید: ((و گمان مى کنند کارى مى توانند انجام دهند)) (ویحسبون انهم على شى ) ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست !.
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد: ((بدانید آنها دروغگویانند)) (الا انهم هم الکاذبون ).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى زنند.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه سـرنوشت نهائى این منافقان تیره دل را چنین بیان مى کند: ((شیطان بر آنها مسلط شده , و یاد خدا را از خاطر آنها برده است )) (استحوذعلیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه ).
به همین دلیل ;? ((آنان حزب شیطانند)) (اولئک حزب الشیطان ).
((بدانید حزب شیطان زیانکارانند)) (الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون ).
آرى ! مـنـافـقـان دروغـگـو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه هاى او قرار مى گیرند, و خدا را بکلى فراموش مى کنند, نه تنها منحرف مى شوند کـه در زمـره عـمـال شـیـطان و اعوان و انصار لشکر وحزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى گیرند.
(آیـه )ـ در ادامـه بـیـان صـفات و نشانه هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نـشـانـه هـاى دیگرى از آنها را مطرح مى کند, و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند آنها در زمره ذلیل ترین افرادند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله اولئک فى الا ذلین ).
(آیه )ـ این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى , مى فرماید: ((خداچنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز مى شویم )) (کتب اللّه لا غلبن انا ورسلى ) وهیچ شک و تردیدى در آن نیست .
((چرا (چنین نباشد, در حالى ) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است )) (ان اللّه قوى عزیز).
بـه همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند, و اگرمى بینیم در آیه قبل تعبیر به ((اذلین )) (ذلیل ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است .
در طـول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره هاى گوناگونى نمایان شده : در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح , و صاعقه عاد و ثمود, و زلزله هاى ویرانگر قوم لوط, و مانند آن , و در پـیـروزى در جـنـگـهاى مختلف , مانند غزوات ((بدر))و ((حنین )) و فتح ((مکه )) و سایر غزوات پیامبر اسلام (ص ).
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق وعدالت بوده است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه کـه آخـرین آیه از سوره مجادله , و از کوبنده ترین آیات قرآن است , به مؤمنان هشدار مى دهد که جمع میان ((محبت خدا)) و ((محبت دشمنان خدا)) در یک دل ممکن نیست , و باید از میان این دو یکى را برگزینند, اگرراستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند والا ادعاى مسلمانى نکنند!.
مـى فـرمـاید: ((هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمى یابى که بادشمنان خدا و رسولش دوستى کنند, هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یاخویشاوندانشان باشند)) (لا تجد قوما یـؤمـنـون بـاللّه والـیـوم الا خـر یـوادون من حاداللّه ورسوله ولو کانوا آباهم او ابناهم او اخوانهم او عشیرتهم ).
مـحـبـت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است , و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است , اما هنگامى که این محبت رودرروى محبت خدا قرارگیرد ارزش خود را از دست مى دهد.
سـپـس بـه پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان بطورکامل در اختیار عشق خداست پرداخته , و پـنـج مـوضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است , وبعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى کند.
در بـیـان قـسمت اول و دوم مى فرماید: ((آنها کسانى هستند که خدا ایمان را برصفحه دلهایشان نـوشته , و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است ))(اولئک کتب فى قلوبهم الا یمان وایدهم بروح منه ).
و در سومین مرحله مى فرماید: ((خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر (درخـتـانـش ) جـارى است , جاودانه در آن مى مانند)) (ویدخلهم جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدین فیها).
و در چـهـارمـین مرحله مى افزاید: ((خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز ازخداوند خشنودند)) (رضى اللّه عنهم ورضوا عنه ).
در برابر مواهب مادى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى شود.
احـسـاس رضایت مولا ومعبودشان که آنها را پذیرفته , لذتبخش ترین احساسى است که به آنها دست مى دهد, و نتیجه اش خشنودى کامل آنها از خداست .
و در آخـریـن مـرحـلـه بـه صورت یک اعلام عمومى ـکه حاکى از نعمت وموهبت دیگرى است ـ مـى فـرمـایـد: ((آنها حزب اللّه اند, بدانید حزب اللّه پیروزان ورستگارانند)) (اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ).
نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى درقیامت , بلکه همان گونه که در آیات قبل آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند, و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنهاست .
((پایان سوره مجادله )).

سوره حشر [59].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 24 آیه است .

محتواى سوره :.

ایـن سوره ـکه بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام ((یهود بنى نضیر)) است ـ از سوره هاى مهم و بیدارگر وتکان دهنده قرآن مجید است , و تناسب بسیار نزدیکى با آخرین آیات سوره قبل دارد که وعده پیروزى در آن به ((حزب اللّه )) داده شده است .
محتواى این سوره را مى توان در شش بخش خلاصه کرد:.
در بـخـش اول کـه تـنـها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است .
در بـخـش دوم که از آیه 2 تا 10 مى باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهودپیمان شکن مدینه بازگو مى کند.
در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است .
بخش پنجم که فقط یک آیه است , توصیف بلیغى است از قرآن .
وبالاخره در بخش ششم قسمت مهمى ازاوصاف جمال وجلال خدا واسماحسناى او را بر مى شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى کند.
ضـمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از ((حشر)) یعنى ;?اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه , و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است .
و بـالاخـره این سوره نیز یکى از سوره هاى ((مسبحات )) است , که با تسبیح خداوند شروع شده , و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حدیثى از پیغمبر گرامى (ص ) مى خوانیم : ((هرکس سوره حشر را بخواندتمام بهشت و دوزخ و عـرش و کـرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه وحشرات و بادها و پرندگان و درختان و جـنـبـنـدگـان و خـورشـید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند, و براى او استغفار مى کنند, و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است )).
بـدون شـک ایـنـهـا هـمـه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافکن مى گردد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
آیه ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شان نزول مفصلى ذکرکرده اند که فشرده آن چنین است :.
در سـرزمـیـن مـدیـنـه سـه گـروه از یهود زندگى مى کردند ((بنى نضیر)) و((بنى قریظه )) و ((بـنـى قـینقاع )) و گفته مى شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى کند به این سرزمین کوچ کردند, و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هـنـگـامـى که رسول خدا(ص ) به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ ((احد)) ـغزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((کعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پیکارکنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر(ص ) رسید.
دیـگـر ایـن کـه پـیامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى کردند آمد و مى خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد, و شاید پیامبر(ص ) و یـارانـش مـى خـواسـتـند در زیراین پوشش وضع ((بنى نضیر)) را از نزدیک بررسى کنند, مبادا مسلمانان غافلگیرشوند.
پـیـامـبـر(ص ) در بیرون قلعه یهود بود و با ((کعب بن اشرف )) در این زمینه صحبت کرد, در این هنگام درمیان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد, و با یکدیگر گفتند:یک نفر پشت بام رود و سنگ عـظـیـمـى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت .
رسول خدا(ص ) از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد, و اینجا بودکه پیمان شکنى یهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر(ص ) پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.
پـیـامـبـر(ص ) بـراى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) که با((کعب بن اشـرف )) بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.
کـشته شدن ((کعب بن اشرف )) تزلزلى در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند, هنگامى که آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند, و درها رامحکم بستند, پیامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه ها بودبکنند یا بسوزانند.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ